عکس اسم پوریا سری جدید عکس نوشته های پوریا آماده کرده ایم امیدوارم از این سری عکس اسم ها خوشتان بیاید و داخل شبکه های اجتماعی تلگرام و سایر شبکه های استفاده کنید.
]
اسم: پوریا
نوع: پسرانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: هم خانواده پریا به معنی نیک صورت – نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی، نام اصلی وی محمود خوارزمی و متخلص به قتالی بوده است
[divider]
پوریا
برخی افراد با نام پوریا عبارتند از:
پوریای ولی پهلوان باستانی ایران
پوریا پورسرخ بازیگر
پوریا فیاضی بازیکن والیبال
پوریا نوروزیان تیرانداز ایرانی
پوریا عالمی
پوریا تابان مجری، گوینده و گزارشگر تلویزیونی رشته ورزشی بسکتبال
پوریا ناظمی روزنامه نگار علمی
پوریا آذربایجانی
پوریا قیدار بازیکن فوتبال
[divider]
اگر زندگی فرصت دوباره متولد شدن به من بدهد
این بار زودتر تو را پیدا خواهم کرد
تا زمان طولانی تری عاشقت باشم
قبل از آنی که بیایی
چه کویری بودم
زندگی با تو
چه گلدان قشنگی ست گلم
همان گوشه خالی دلت
که هیچ کس پیدایش نمی کند، هیچ کس
آن جا را برای من کنار بگذار
تو مثل خنده گل
مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه
که ناگفتنی است، زیبایی
خدا وقتی تو را آفرید
معجزه کرد
من هر وقت
به چشمانت نگاه می کنم
ایمان می آورم
زندگی رقص دل انگیز
خطوط لب توست
[divider]
مرا تا دل بود، دلبر تو باشی
“نظامی”
[divider]
“تو را دوست دارم”
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …
کاش
میگفتی چیست
آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست …
گفته بودم
به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
قلب من کودکی ست
که تا “تو” بیشتر بلد نیست بشمارد
[divider]
وقتی با منی
معجزه ای به نام آرامش
در من رخ می دهد!
بیهوده مگو که دوش حیران شده ای
سر حلقه ی عاشقان دوران شده ای
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای …
ناله اگر که برکشم، خانه خراب می شوی
خانه خراب گشته ام، بس که سکوت کرده ام …
تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام
تو
دیگر
خوب نخواهی شد
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند
من کافر همه شب با تو به آغوش کشم
غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد…!
صدای خنده های تو
افتادن تکه های یخ است
در لیوان بهار نارنج
بخند!
می خواهم گلویی تازه کنم!
این سینه پرمشغله از مکتب اوست
و امروز که بیمار شدم از تب اوست
پرهیز کنم ز هرچه فرمود طبیب
جز از می و شکری که آن از لب اوست
ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه دنیا نیست
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست
تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست…
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ …!
تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من؟
داند این آنکه ازین غم بود او را قدری
غم هجران تو ای دوست، چنان کرد مرا
که ببینی نشناسی که منم یا دگری؟
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ “سعدی”
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم
دل برون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز …!
در امتداد هر شب
من هستم و تمامت
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
همین که گاه به من فکر میکنی کافیست
بمان و پشت سرم عاشقانه غیبت کن
مرفین آغوشت را
نه هلال احمر دارد
نه کوچه هاى ناصر خسرو !!
و این ..
بدترین تجویز شب هاى من است
بار اول که دیدمت
چنان بی مقدمه زیبا بودی
که چند روز بعد
یادم افتاد
باید عاشقت میشدم..!
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست
پشت پرچین من این سو همه اش ویرانیست
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست
دست های تو کجایند که آزاد شوم؟
هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست
ابرها طرحی از اندام تو را می سازند
که چنین آب و هوای غزلم بارانیست
شعر آنیست که دور لب تو می گردد
شاعری لذت خوبیست که در لب خوانیست
دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست
دوستم داشته باش عشق به این آسانیست!