عکس اسم پردیس در این پست سری جدید عکس اسم آماده کرده ایم با نام پردیس امیدوارم از این سری عکس نوشته اسم پردیس خوشتان بیاد و داخل تلگرام و سایر شبکه های اجتماعی استفاده کنید.
اسم: پردیس
نوع: دخترانه
ریشه اسم: فارسی
معنی: (تلفظ: pardis) (= فردوس )، بهشت، (در قدیم) (در ساختمان) فضای سبز و گل کاری شده ی اطراف ساختمان – فردوس، باغ، بستان
[divider]
برای شادی روحم… کمی غــزل، لطفاً
دلم پر از غم و درد است… راهِ حل لطفاً
همیشه کام مـــــرا تلخ می کند دنیـا…
به قدرِ تلخیِ دنیــــای تان… عسل لطفاً
مرا به حالِ خودم ول کنیـــــد آدم هـا…
فقـــــط برای دمی… گریـــــه لااقـل ،لطفاً
کسی میان شما عشق را نمــــی فهمد…
ادا…دروغ… بس است این همــه دغل لطفاً
کجاست کوه کنـــــی تا نشان دهد اصلاً…
به حرف نیست که عاشق شدن… عمل لطفاً
به زور آمـــــده بودم… به اختیـار مــــرا…
ببر به آخرِ دنیـــــا… از ایـن محــــل لطفاً
نمانده راهِ زیادی… کنــــار قبرستـــــان
پیاده میشوم اینجا همیـن بغل لطفا
چو در بستی به روی من بکوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی بدرد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
ز حال گریه ی پنهان حکایت با سبو کردم
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
حراج عشق و تاراج جوانی ، وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستی
کاسه ای لبریزم و صبر و قرارم نیستی
همچو برگ از شاخسار چشم تو افتاده ام
در خزان می میرم ای فصل بهارم نیستی
روح غمگینم جهانی را مکدر می کند
غرق در اندوهم اما غم گسارم نیستی
نا مسلمان بودم و ایمان من مهر تو بود
دین و دل سوزاندی و گفتی نگارم نیستی
یوسف گمگشته ای در راه کنعانم چه سود
دل بریدی از من و چشم انتظارم نیستی
تو دستت را تکان دادی، هوا لبریزِ ماتم شد
نگاهت را که چرخاندی، نگاهم نقشی از غم شد
همان آنی که رویت را به سمت راه گرداندی
شکستم، زانوانم سست شد، پشتم کمی خم شد
قدم برداشتی، با هر قدم بیمارتر گشتم
قدم برداشتی، مُردم، قیامت شد، جهنم شد
جدایی نمنمک جانِ مرا از من گرفت اما
نفسهایی که میآید مرا زجر دمادم شد
نفس جاری است اما من… عمیقاً مردهام در خود
خدا لعنت کند… از هر چه ترسیدم مجسم شد
پس از تو هیچ لبخندی، مرا بیخود نکرد از خود
پس از تو دیگر آن دیوانهی سابق نخواهم شد
میانِ تارِ موهایت، جهانی ساختم اما
تو رفتی و از آغوشم، شکوهِ یک جهان کم شد
گر چه دوری میکنم بیصبر و آرامم هنوز
مینمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز
باورش میآید از من دعوی وارستگی
خود نمیداند که چون آورده در دامم هنوز
اول عشق و مرا سد نقش حیرت در ضمیر
این خود آغاز است تا خود چیست انجامم هنوز
من به سد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان
از لبت آورده سد پیغام دشنامم هنوز
صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر
همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز
من سراپا گوش کاینک میگشاید لب به عذر
او خود اکنون رنجه میدارد به پیغامم هنوز
وحشی این پیمانه نستانی که زهر است این نه می
باورت گر نیست دردی هست در جامم هنوز
درد ما را در جهان درمان مبادا بي شما
مرگ بادا بي شما و جان مبادا بي شما
سينه هاي عاشقان جز از شما روشن مباد
گلبن جان هاي ما خندان مبادا بي شما
عقل سلطان نهان و آسمان چون چتر او
تاج و تخت و چتر اين سلطان مبادا بي شما
عشق را ديدم ميان عاشقان ساقي شده
جان ما را ديدن ايشان مبادا بي شما
جان هاي مرده را اي چون دم عيسي شما
ملک مصر و يوسف کنعان مبادا بي شما
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم مهدی سهیلی
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ می ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩمی ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ می ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭتی
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍی ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ می ﺷﻮﺩ
ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍی
ﺟــﺎی ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍی ﮐﺎخــی ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ می ﺷﻮﺩ
ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ …… ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ کسی
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ،ﺑﺎطﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ